نگاهی به نمایش «نذر عباس» کار محمد یزدی
سفری که بازگشت ندارد
نذر عباس
نذر عباس
نذر عباس
مهدی نصیری: نمایش محمد یزدی بیش از هر چیز دیگر یک چیز مهم دارد. چیزی که همه عناصر اجرا را به هم مربوط کرده و نقطه تمرکز و اتکای اجراست؛ بازیگر! بازیگر «نذر عباس» تکیهگاه درام و روایت و اجراست. همین بازیگر توانسته بخشی از ضعفهای مربوط به روایت را پوشش دهد. گمانم تفاوت «نذر عباس» در اجرای روایتهای اولشخص با دیگر اجراهای مشابه در این است که محمد یزدی بهعنوان کارگردان به ضعف روایت درامش آگاه است؛ بنابراین این ضعفها را در اجرا پوشش داده و جبران کرده است.
داستان از زبان عباس تعریف میشود. مردی که خطهای خلاف بر بدنش نقاشی شده، هرچند به گفته خودش همه در راه دفاع ناموس بوده و لاغیر. چاقو یار همیشگی اوست و تتوهایی که بر دستها و بازوهایش نشسته، نشان از دوران سیاه جاهلیت دارد. عباس نمایش تا درجه حر شدن، راه زیادی برای پیمودن دارد اما این مسیر را با دلوجان میرود. نویسنده سفر قهرمانش را از همینجا آغاز میکند. سفر او سفر بیبازگشتی است و این را قهرمان داستان خود بهخوبی میداند. ساخت شخصیت عباس و سفر او در داستان، آن چیزی است که یزدی برای درام تحولمحورش انتخاب کرده است.
خود عباس است که در اجرا ماجرا را روایت میکند. او راوی داستان خودش میشود و پرده از رازهای زندگیاش برمیدارد تا بگوید که چگونه در کوران حوادث آبدیده شده تا به این مرحله برسد. اینکه این روایت اول شخص اجرای خوبی را باعث شده و باعث ضعف اجرا نشده، به خاطر تحلیل درست گروه از متریالی است که در اختیار دارند. آنها ضعف روایت درام را میشناسند؛ بنابراین این ضعف را با بازیگری جبران میکنند.
«نذر عباس» قهرمانش را متحول میکند و تأثیر میگذارد. او احساسات و عواطف را بهواسطه حرکت قهرمان داستانش تحت تأثیر قرار میدهد. احساسیترین صحنه نمایش، همانجایی است که عباس خبر مرگ مجید، همرزمش را به پدر پیرش میدهد. مجید غواصی است که در یکی از عملیاتها شهید میشود؛ اما شهادتش بهوسیله گلوله دشمن نیست او توسط عباس و برای اینکه به دست دشمن نیفتد، به شهادت میرسد و حالا او برای حلالیت خواستن آمده است. پیرمرد خوشحال است از اینکه پسرش توسط دشمن کافر کشته نشده است. این قسمت هرچند در راستای دیگر صحنهها نیست اما بار احساسی آن بهقدری زیاد است که این نقص را میپوشاند. ترکیب بازی زنده و سایهبازی در این بخش درنهایت سادگی و تأثیرپذیری انجام شده است، طوریکه بهدرستی در کلیت اثر جایگاه خود را پیدا میکند.
«نذر عباس» از دو بخش روایی و نمایشی تشکیل شده اما هرکدام از آنها در جایگاه خود و به شکل مناسب در صحنه مستقر میشوند و ترکیبشان بهدرستی در کلیت نمایش جا میگیرد. هرچند باز به نظر نگارنده میشد از خیر بخش روایی آن گذشت و تمام تمرکز خود را بر بخش نمایشی گذاشت. بازیها درست و حسها بهاندازه است. کسی بازی دیگری را کمرنگ نمیکند. بدهبستانهای حسی بازیگران خوب است. همگی یکدستی را رعایت میکنند تا چیزی از نمایش بیرون نزند. «نذر عباس» نمایشی است که از قاب صحنه بیرون میآید و زندگی خود را در ذهن تماشاگر آغاز میکند؛ موردی که هدف هر نمایشی است.